جدول جو
جدول جو

معنی کفل پوش - جستجوی لغت در جدول جو

کفل پوش
پوششی که در زیر زین و بر روی کفل اسب می اندازند
تصویری از کفل پوش
تصویر کفل پوش
فرهنگ فارسی عمید
کفل پوش
پوششی که بر پشت اسب اندازند: (همه زین زرین یا قوت کار کفل پوشهای جواهر نگار)، (نظامی)
تصویری از کفل پوش
تصویر کفل پوش
فرهنگ لغت هوشیار
کفل پوش
کپل پوش، روانداز پشتی چارپایان
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

سرمه ای پوش. که جامۀ سرمه ای پوشد. سیاه پوش:
فلک را کرد کحلی پوش پروین
موصل کرد نیلوفر به نسرین.
نظامی.
حلقه داران چرخ کحلی پوش
در ره بند گیش حلقه بگوش.
نظامی (هفت پیکر چ وحید ص 8)
لغت نامه دهخدا
نام چمنی است نزدیک به بجنورد، (جغرافیای سیاسی کیهان ص 178)، چمنی بزرگ و وسیع در کثرت آب و علف مثل است، از سمتی به گرگان و از سمتی به جاجرم و از جانبی به نردین و از طرف دیگر به فرنگ فارسیان محدود است، کوهستانی است، و چشمه های خوشگوار دارد، در این چمن دو رود خانه عظیم روان است، که از دربندی که به دربند گرگان معروف است، به صحرای کوکلان و گرگان میرود، و پنجاه هزار سوار را ممکن است که در تابستان مدتها در آن چمن اییلامشی نمایند، گویند ییلاق کیکاووس بوده، و بتغییرازمنه و السنه بکالپوش شهرت نموده، (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
پوشندۀ یال،
پوشش یال، جامه که روی یال اسب اندازند، جامه که بدان یال اسب پوشند
لغت نامه دهخدا
(طِ اَ)
پوششی برنگ لعل پوشیده. پوشش فرفیری به تن کرده:
یاسمن لعل پوش سوسن گوهرفروش
بر زنخ پیلغوش نقطه زد و بشکلید.
کسائی.
شد از خون تن ماهیان لعل پوش
دل میغ زد ز آب شنجرف جوش.
اسدی (گرشاسب نامه)
لغت نامه دهخدا
(دَ /دِ)
بام که از سفال پوشیده است
لغت نامه دهخدا
پوشندۀ کون، آنچه کون را پوشد،
ساغری پوش، کفل پوش، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
گه خیش با گلاله به سر درکشد فسار
وز کوردین کند جل و کون پوش هفت رنگ،
سوزنی (یادداشت ایضاً)
لغت نامه دهخدا
(کَ چَ)
کفل پوش و آن نوعی از پوشش باشد که زردوزی کنند و بر پشت اسب اندازند و آن را به ترکی اورتک خوانند. (از برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
آنکه جامه ای برنگ لعل بتن کرده: یاسمن لعل پوش سوسن گوهر فروش برزنخ پیلغوش نقطه زد و بشکلید. (کسائی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کفچل پوش
تصویر کفچل پوش
نوعی پوشش که آنرا زر دوزی کنند و بر پشت اسب اندازند کف پوش
فرهنگ لغت هوشیار
پوشیده از گل: زمین ز سایه ابر بهار گل پوش است ز جوش لاله و گل خون خاک در جوش است. (صائب)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کفپوش
تصویر کفپوش
((کَ))
پوشش زینتی یا بهداشتی، معمولاً پیش ساخته برای کف یک محوطه، بویژه کف بنای سر پوشیده
فرهنگ فارسی معین
بندچرمی کفل اسب
فرهنگ گویش مازندرانی
کول و دوش، سکوی اجاق هیزمی که جای چراغ، لامپا و بوده است
فرهنگ گویش مازندرانی
کنار آتش اجاق، رو به روی اجاق آتش
فرهنگ گویش مازندرانی